سلسله یادداشت ها پیرامون مکتب و اندیشه دفاعی – امنیتی جمهوری اسلامی ایران؛(۱)
اصل استقلال در اندیشه دفاعی قرآن کریم؛(۳۱)
سرتیپ دوم پاسدار دکتر عباسعلی فرزندی
سرتیپ دوم پاسدار دکتر عباسعلی فرزندی و محمد برزگر نصرآبادی
با همکاری آقای حمید صادقی
مقدمه
از دیدگاه قرآن، نظام اسلامی باید در راستای استقلال و نفی هر گونه سلطه بیگانگان بر امت اسلام تلاش کند. زیرا در آموزه های قرآن، اسلام به عنوان دینی جامع و کارآمد در تمام زمینه ها معرفی شده است و نیازی به مکاتب و دکترین بشری دیگر نیست و نیز حفظ اعتلا و برتری مسلمانان و حکومت دینی یک اصل اساسی و یک هدف مهم محسوب میشود: أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (آل عمران ،۱۳۹).
هر چند که اصطلاح استقلال در فرهنگ قرآنی به کار نرفته است؛ ولی مفهوم این اصطلاح را می توان از جملاتی چون «لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا» (هود ،۱۳۳)، «لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین » (نساء، ۱۴۴)، «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاء» (ممتحنه، ۱)، «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ» (آل عمران، ۱۱۸)، «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلا» (نساء، ۱۴۱) به دست آورد که متضمن این مفهوم سیاسی است و با انجام این اوامر و نواهی است که جامعه اسلامی با تحقق و حفظ استقلال خویش، می تواند حاکمیت خود را حفظ و استمرار بخشد.
از منظر قرآن، استقلال نعمتی الهی و شایسته یادآوری است. در سوره مائده از لسان حضرت موسی (ع) نعمتهایی برای قوم بنی اسرائیل، یادآوری می شود، از جمله با عبارت جَعَلَکُمْ مُلُوکا عدم سلطه دیگران با رهبری مستقل را متذکر میشود و این معنا را میفرماید: «خداوند عز و جل شما را استقلال داد و از ذلت رقیت و بردگی فراعنه و تحکم و زورگوئیهای جباران نجات داد، چون کلمه "ملک" معنایی جز این ندارد، که انسان در کار خودش و اهلش و مالش استقلال داشته باشد، و بنی اسرائیل در سالهایی که زیر سایه موسی (ع) زندگی میکردند، بهترین سنت اجتماعی را داشتند و آن عبارت بود از سنت توحید که آنان را به اطاعت خدا و رسولش و به عدالت کامل در مجتمعشان میخواند، بدون اینکه به احدی از امتهای غیر امت خود تجاوزی داشته باشند و یا فردی از افراد خودشان بر آنان سروری و حکمرانی کند، و یا گرفتار اختلاف طبقاتی باشند، آن چنان که امر مجتمعشان مختل گردد و هیچ کسی بر بالای سر آنان نبود به جز موسی (ع) که خود یک پیامبر اولوا العزم بود نه پادشاهی چون سایر پادشاهان، و نه رئیس قبیله که بر ملت و قبیله خود به غیر حق سروری میکنند» (طباطبائی، ۱۳۹۰ ق: ۵/۲۸۷).
مؤلفه مهم استقلال: عدم وابستگی
از نظر قرآن، تعلیم و تزکیه پیامبران (ع) انسان را به سوی بازشناسی و بازسازی هویتی خویش میکشاند؛ این گونه است که دعوت پیامبران با دو عنصر «اعبُدوا اللّه» و «إتَّقوا اللّه» (عنکبوت، آیه ۱۶؛ نوح، آیه ۳) همراه است تا انسان را به شناختی برساند که هویت اصلی او را شکل می دهد؛ زیرا انسانی که خدا را بشناسد و بداند که می بایست «عبد الله» و بنده او باشد و بندگی کند، چنین انسانی، فلسفه خلقت و آفرینش خود را شناخته است که همانا «عبودیت» و بندگی خدا است. (ذاریات، آیه ۵۶) پس چنین انسانی با تقوای الهی می تواند، آن «عبودیت» را تحقق بخشد و هویتی به نام «بنده خدا» را بازسازی کند و از «بردگی» و «وابستگی» غیر رهایی یابد. (اعراف، آیه ۱۵۷) این وابستگی در دو عنصر کلی قابل تعریف است، وابستگی اقتصادی و وابستگی فرهنگی که می بایست جامعه اسلامی از آنها رهایی یافته و به خودکفایی در آن زمینه ها دست یابد.
خود کفایی اقتصادی
بحث اقتصاد در قرآن از منظری دقیق تأکید می گردد. از این زاویه که خود هدف غایی نیست، بلکه در خدمت یک زندگی موحدانه و جامعه توحیدی قرار باید بگیرد. لذا حدود و خطوطی برای آن ترسیم می شود تا جامعه اسلامی در این بعد، اقتدار دشته باشد و وابستگی به غیر، آن را دچار استحاله فرهنگی ننماید.
در قرآن، اقتصاد، قوام جامعه بیان گردیده است و لذا طرحهایی جهت آسیب زدایی آن بیان شده است. وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (نساء، ۵): و اموال یتیمان را که در اختیار شماست و خدا اموال را سبب برپایی زندگی شما مردم قرار داده است به کم خردانشان ندهید که آن را تباه می سازند، بلکه از درآمد آن به ایشان خوراک و پوشاک دهید و با آنان به نیکی سخن گویید (صفوی، ۱۳۹۴: ۷۷)
«طبق تعلیل و جمله وصفی (الَّتی جَعَلَ اللهُ لَکُم قِیاماً) مال و ثروت مایه قوام و استواری و ایستادگی اقتصادی فرد و جامعه و مانند ستون فقرات اجتماع است و با نابودی اقتصاد جامعه همه افراد آن به خطر میافتند و زمینگیر میشوند، از این رو همگان موظفاند از دادن آن به سفیهان بپرهیزند و هیچکس نباید مال خود، سفیه یا بیتالمال را در اختیار سفیهان بگذارد، زیرا آن را هدر داده و اسباب تبذیر آن را فراهم میکند و هر که اموالی را به سفیه بسپارد و آن اموال به هدر رود، افزون بر حرمت تکلیفی، ضَمان نیز دارد و باید تبذیر اموال را جبران کند (جوادی آملی، ۱۳۸۹: ۳۲۰).
به عبارتی «ثروت، مایه استواری اقتصادی جامعه و مانند ستون فقرات ملت است، همانگونه که کعبه مایه استواری دینی مردم است: (جَعَلَ اللهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قِیاماً لِلنّاس) با نابودی اقتصاد جامعه، همه افراد آن به خطر میافتند، پس نباید اموال به سفیهان سپرده شود، چرا که آن را هدر میدهند و اسباب تبذیر آن را فراهم میکنند. چون ثروت مایه استواری جامعه است و این تنها مخصوص مال سفیه نیست، اهمیت ویژهای دارد و بر سرپرستان یتیمان و سفیهان یا مسئولان حکومت اسلامی و در نبود حکومت اسلامی، بر مؤمنان عادل و در صورت لزوم، حتی بر مؤمنان فاسق واجب است که از آن محافظت کنند و در دسترس سفیهان و در معرض اسراف و تبذیر قرار ندهند تا جامعه اسلامی آسیب نبیند و زمینگیر نشود» (همان: ۳۲۹).
بر این اساس، استقلال اقتصادی و دستیابی به خودکفایی و رهایی از وابستگی در اقتصاد، یکی از اصول اسلامی و نیز آرمان های بزرگ تمامی جوامع است، چرا که نیاز مادی و اقتصادی زمینه ساز سلطه قدرتمندان بر جوامع بشری است. عبارت خودکفایی معمولاً به انواعی از زندگی پایدار گفته می شود که در آن بیرون از آنچه توسط افراد بدنه خودکفا تولید می شود، چیز دیگری مصرف نمی شود.
خودکفایی فرهنگی
در آموزه های قرآنی، این استقلال در همه عرصه های اقتصادی و نظامی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باید رخ دهد و خاستگاه استقلال در هر حوزه ای، استقلال فرهنگی می باشد. به عبارتی اگر جامعه اسلامی، هویت عقیدتی و فرهنگی خود را حفظ کرده و در آرمانها و ارزشهای اسلامی استقامت بورزد، در مقابله با سایر فرهنگها احساس وادادگی و سرسپردگی نکرده و در ابعاد مختلف اقتصادی و سیاسی و.... بر مبنای ارزش و اصول خویش ساماندهی مینماید و در نتیجه استقلال خود را درین زمینه ها نیز حفظ می نماید. «عقاید یک ملت، زیر ساخت همهی معارف و اندیشه های آنهاست. باورهای دینی، مهم ترین سرمایه انسانی در جوامع است و جامعه ای که دچار آسیب در باور و عقاید می شود، عزت نفس، خودباوری، استقلال و ثبات خود را از دست می دهد (آخوندی، ۱۳۹۲: ۵۱).
این بدان معناست که از نظر قرآن، حقیقت استقلال را باید در تعبد و بندگی خدا جست؛ بدین صورت که با قرار گرفتن تحت ولایت الهی در قالب عبودیت و بندگی است که انسان از ارباب متفرق و ولایت طاغوت و وابستگی بدان رهایی می یابد: (آل عمران، آیات ۶۴ و ۸۰؛ یوسف، ۳۹(، زیرا حکومت اسلامی با بکار گرفتن خط مشی اسلامی در عرصه های مختلف، بی نیاز از مکاتب فکری و حکومتهای غیرتوحیدی می شود. لذا در قرآن کریم، جامعه اسلامی از هرگونه وابستگی و رفتاری که منجر به ولایت غیرتوحیدی شود، به شدت منع گشته است. بطور نمونه در آیه:
وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (هود ،۱۱۳): و به کسانی که ستم کرده اند (دین خدا را نپذیرفته اند) اعتماد نکنید که آتش دوزخ به شما می رسد و در سرای آخرت جز خدا برای شما دوستانی یاری رسان نیست و آن گاه است که از سوی هیچکس یاری نمی شوید (صفوی، ۱۳۹۴: ۲۳۴)
از آنجا که رکون به معنای صرف اعتماد نیست، بلکه اعتمادی است که توأم با میل باشد، در این آیه به این معنا است که در امر دین و یا حیات دینی طوری به ستمکاران نزدیک شود که نزدیکیش توأم با نوعی اعتماد و اتکاء باشد، و دین و خدا و یا حیات دینی را از استقلال در تأثیر انداخته، و از آن پاکی و خلوص اصلیش ساقط کند و معلوم است که نتیجه این عمل این است که راه حق از طریق باطل سلوک شود، و یا حق با احیای باطل احیاء گشته و بالأخره به خاطر احیائش کشته شود. کاملاً روشن است که این آیه و آیه قبل، به منزله نتیجهای است که از داستانهای ملتهای ستمکاری استنتاج شده که خداوند به جرم ستمهایشان آنها را هلاک نموده است. این دو آیه متفرع بر آن داستانها و ناظر به آنها است، و ظلم آن ملتها تنها شرک ورزیدن و بت پرستیشان نبود، بلکه از جمله کارهای نکوهیده آنها که خداوند از آن نکوهش کرده پیروی از ستمکاران بوده، که نتیجهاش فساد در زمین بعد از اصلاح آن میشد، و آن فساد عبارت بود از رسمیت دادن به سنتهای ظالمانه که والیان جور باب کرده بودند و مردم هم از آنها پیروی میکردند (طباطبائی، ۱۳۹۰ ق: ۱۱/۵۱-۵۰). صاحب تفسیرنمونه با استفاده از گزاره های قرآنی و سیاق این آیه، می نویسد: تکیه بر ظالمان، باعث تقویت آنهاست و گسترش دامنه ظلم و فساد و تباهی جامعهها است و نیز در فرهنگ فکری جامعه تدریجاً اثر میگذارد و زشتی ظلم و گناه را از میان میبرد و مردم را به ستم کردن و ستمگر بودن تشویق مینماید.. یک جامعه پیشرو و پیشتاز و سربلند و قوی، جامعهای است که روی پای خود بایستد. همانگونه که قرآن در مثال زیبایی در سوره فتح آیه ۲۹ میفرماید: فَاسْتَوی عَلی سُوقِه همانند گیاه سرسبزی که روی پای خود ایستاده و برای زنده ماندن و سرفرازی نیاز به وابستگی به چیز دیگر ندارد. یک جامعه مستقل و آزاد، جامعهای است که از هر نظر خودکفا باشد و پیوند و ارتباطش با دیگران، پیوندی بر اساس منافع متقابل باشد، نه بر اساس اتکاء یک ضعیف بر قوی، این وابستگی خواه از نظر فکری و فرهنگی باشد یا نظامی یا اقتصادی و یا سیاسی، نتیجهای جز اسارت و استثمار ببار نخواهد آورد، و اگر این وابستگی به ظالمان و ستمگران باشد، نتیجهاش وابستگی به ظلم آنها و شرکت در برنامههای آنها خواهد بود (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴: ۹/۲۶۲-۲۶۱).
نتیجه اینکه «جنبه سلبی این قاعده نفی ظلم و ستم و استبداد و استعمار برای حفظ استقلال و نفی وابستگی میباشد و جنبه ایجابی آن نیز حفظ نظام اسلامی و ارتقاء منزلت جمهوری اسلامی نزد مسلمانان و مستضعفان جهان است» (زارعی، ۱۳۹۳: ۱۶۷).
جمع بندی
جامعه توحیدی، متکی و وابسته به خدا و هر آنچه خدایی است و از وابستگی به غیر مصون است. چنین جامعه ای مستقل و خود کفاست و محتاج بندگی و بردگی دیگران نیست. خودکفایی فرهنگی و اقتصادی، دو جنبه مهم استقلال هستند.
منابع
- قرآن کریم
- آخوندی، مصطفی و دیگران (۱۳۹۲)، جنگ نرم در قرآن و سنت، قم، زمزم هدایت.
- جوادی آملی، عبدالله، (۱۳۸۹)، تسنیم (جلد هفدهم)، چاپ دوم، قم، اسراء
- زارعی، بهادر، (بهار ۱۳۹۳)، قاعده نفی سبیل در اندیشه اسلامی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، سال سیزدهم، شماره ۳۶
- صفوی، سید محمد رضا، (۱۳۹۴)، ترجمه قرآن بر اساس المیزان، چاپ دوم، قم، دفتر نشر معارف.
- طباطبائی، سید محمد حسین، (۱۳۹۰ ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه اعلمی.
- مکارم شیرازی، ناصر، (۱۳۷۴)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول.
نظر شما :