ارزیابی سیاست نظامی امریکا درمنطقه غرب آسیا
حضور نظامی آمریکا در منطقه صرفاً به امور فیزیکی در قالب مداخله نیرو، هواپیماهای مستقر در پایگاه های هوایی، یا بازدید از بنادر خلاصه نمی شود. حضور نظامی با برنامه های همکاری امنیتی در اشکال فروش سلاح، آموزش و مستشاری و حمایت لجستیکی و اطلاعاتی عمده تقوییت می شود. روابط دوجانبه میان پنتاگون و بسیاری از کشورهای غرب آسیا، دسترسی نظامی آمریکا به منطقه را برای حمایت از طیف وسیعی از فعالیت ها و عملیات تضمین می کند. در مقابل آمریکا حمایت نظامی و دیپلماتیک ارائه می دهد و یا حداقل نسبت به نیازمندی های امنیتی کشورهای متحد بردباری نشان می دهد.
نیاز به دسترسی اطمینان بخش به پایگاه های نظامی، بنادر و فضای کشورهای غرب آسیا به خودی خود مهم ترین ملاحظه سیاسی برای آمریکا به شمار می رود، بدون رضایت حکومت ملت های میزبان ارتش آمریکا نمی تواند نفوذ مستقیم و پنهان کنونی را در منطقه داشته باشد. هر چند از زمانی که دسترسی نظامی قابل پیش بینی هدف نهایی بوده، تمایل ایالات متحده به شراکت با حکومت های منطقه و انجام عملیات نظامی مشخص، عملاً برخی منافع مشخص دراز مدت تر را آسیب زده است. این نوشته تلاش دارد وسعت این وابستگی متقابل که به سبب نیازهای دسترسی نظامی آمریکا پدید آمده را شرح دهد.
با این حال در این نوشته، این اصطلاح به، مصر، رژیم صهیونیستی، لبنان، سوریه، ترکیه، اردن، عراق، کویت، عربستان، یمن، عمان، امارات، قطر، بحرین و ایران اشاره دارد. فرماندهی مرکزی آمریکا مسئول عملیات نظامی در همه این کشورها به استثنای ترکیه و رژیم صهیونیستی است. این دو کشور تحت مسئولیت فرماندهی اروپایی قرار دارند. علت نیز عضویت ترکیه در ناتو و حساسیت ویژه دیپلماتیک مربوط به رژیم صهیونیستی و قرار گرفتن آن در میان منطقه عمدتاً مسلمان منطقه است. این نوشته مناطقی از جمله آسیای میانه که عملیات نظامی آمریکا در آن منطقه نیز تحت مسئولیت فرماندهی مرکزی است، نمی شود.
کتاب ارزیابی سیاست نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا به قلم ماینک زنکو نگاشته شده و با ترجمه صفت الله قاسمی در دانشکده امنیت ملی دانشگاه و پژوهشگاه عالی دفاع ملی و تحقیقات راهبردی منتشر شد.
در تئوری وزارت امور خارجه رهبری توسعه، اجرا و هدایت سیاست خارجی در غرب آسیا را برعهده دارد. با این حال وزارت دفاع از طریق فرماندهی مرکزی بر سیاست خارجی سلطه دارد و اولین نقطه تماس برای مقامات حکومت های منطقه است. فرماندهی مرکزی همچنین هماهنگ کننده عملی تلاش های دولت آمریکا از طریق طرح های عملیات در صحنه است. مقامات فرماندهی مرکزی همه گونه تلاش برای همکاری آمریکا با نهادهای غیر دولتی در منطقه را مبذول می کنند، اما قدرت اصلی فرماندهی مرکزی ناشی از روابط نظامی و دیپلماتیک با منابع و افراد بسیار مهم است و بیش از پیش به قدرتمندترین و مهم ترین بازیگر دولت آمریکا در غرب آسیا بدل شده است.
علیرغم اینکه تنش های سیاسی مهمی در منطقه وجود دارد، حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا طی ربع قرن گذشته به طور گسترده در میان افکار عمومی آمریکا پذیرفته شده است. توسعه پایدار روابط ارتش آمریکا مباحث دیپلماتیک بسیاری را به دنبال آورده است.
بحث در مورد استقرار نظامی آمریکا در سراسر جهان درون دو مکتب فکری عمده تلفیق یافته است. اولین این مکاتب آن گونه که دویچ بیان کرده، به بهترین وجه در مجامع آکادمیک نمایندگی می شود مکتب موازنه خارج از محدوده است. این مفهوم راهبردی که مورد حمایت آشکار اندیشمندان رئالیست روابط بین الملل قرار دارد، بر آن است که حضور نیروهای پیش مداخله کننده آمریکایی باعث ایجاد وابستگی به تضمین امنیتی آمریکا می شود، بنابراین حکومت های مناطق از امتیازات نفوذ ذر سیاست گذاری در واشنگتن بهره مند می گردند.
موازنه خارج از محدوده همچنین مدعی است بردن حضور نظامی آمریکا به خارج در غرب آسیا، باعث تلافی علیه آمریکا و منافع آن در منطقه و ماورای آن می گردد. از نظر این اندیشمندان تعدیل عملی استراتژیک مستلزم کاهش اساسی حضور نظامی آمریکا در منطقه و بازگرداندن نیروها و امکانات نظامی به نقاط عمومی جهان است، جایی که آمریکا به واسطه توانمندی های منحصر به فرد تولید قدرت و برتری تکنولوژیک در آن از موقعیت مسلط برخوردار است.